داستان ما درباره یک خرس عروسکی به نام بادی است که در دردسر افتاده و از یک خلبان کمک میخواهد. این دو باید با هم متحد شوند تا بتوانند از این مشکل رهایی یابند.
داستان در مورد چند نفر است که دست به سرقت مقداری گردنبند طلا میزنند. اما در ادامه یک نفر از آنها با گردنبند ها تنها میماند. او به دنبال همه آنها می رود تا بفهمد کدامیک به او خیانت کرده و کدام یک بیگناه است...
گفته می شود که هر بازپرس جنایتی دارد که آنها را آزار می دهد، پرونده ای که بیشتر از بقیه او را آزار می دهد، بدون اینکه او لزوماً دلیل آن را بداند. برای یوهان این قضیه قتل کلارا است.
پس از اینکه چیپس مگوایر، صاحب کلوپ شبانه متقلب، یک خبرچین پلیس را به قتل می رساند، از نوازنده پیانوی خود باج می گیرد تا به او اجازه دهد در پانسیون مادر عجیب و غریبش بماند.
جنگ جهانى دوم. يك كشتى مسافربرى با اژدر يك زيردريايى آلمانى غرق مىشود، اما چند نفر از سرنشينانش خود را به يك قايق نجات مىرسانند؛ در حالى كه زيردريايى نيز بر اثر انفجار غرق مىشود و يك آلمانى ( سلزاك ) نيز به قايق مىآيد.