داستان درباره یک تیم ماریاچی دبیرستانی در جنوب تگزاس است که با وجود مشکلات مالی و کمبود تجربه، تلاش میکند تا در رقابتهای ایالتی پیروز شود. این تیم با هدایت مربی باتجربه خود، به دنبال کسب عنوان قهرمانی است.
داستان درباره یک قتلعام وحشیانه در یک شهر کوچک است که به یک رستوران کشیده میشود. یک پیشخدمت جوان در این رستوران گرفتار میشود و برای زنده ماندن در طول یک شب طولانی مبارزه میکند.
در غرب تگزاس، پسری که خواهرش توسط یک قاتل بیرحم به نام بیل گلوی ربوده شده، یک شکارچی جایزه بگیر سرسخت به نام رجینالد جونز را استخدام میکند تا رهبری گروهی از افراد طرد شده را برعهده بگیرد و به دنبال دختر گمشدهشان بگردند.
یک کارگر ساختمانی فقیر با یک تاجر ثروتمند و در حال مرگ معاملهای انجام میدهد تا میلیاردها دلار به ارث ببرد، اما خیلی زود متوجه میشود که به خاطر گناهان وحشتناک آن مرد نیز نفرین شده است.
مینی و کوئین، دوقلوهایی بودند که تنها یک دقیقه با هم فاصله سنی داشتند. با اینکه زندگی آنها از همان ابتدا به هم گره خورده بود، اما مسیر زندگی هر یک به سمت دنیایی متفاوت پیش رفت. پس از گذشت سالها، سرنوشت این دو را دوباره به هم پیوند زد.
"لری" همسر و خانواده خوبی دارد اما وارد رابطه مخفیانه با "مگی گالت"،زنی زیبا که در همسایگی شان زندگی می کند می شود.آنها مجبور می شوند با انتخابی بین عشق و وفاداری روبرو شوند...
یک دختر نوجوان در تعطیلات تابستانی خود در لس آنجلس پس از آشنایی با چهار خون آشام، سعی در خلاص شدن از دست شکارچیان شهر را دارند و برای زنده ماندن می جنگند ...
"گورچا" پیش از رفتن به جنگ، فرزندانش را با صدایی نگران خطاب میکند: «فرزندان عزیزم، منتظر بازگشت من برای شش روز باشید. اگر بعد از این مدت بازنگشتم، دعای درگذشت مرا بخوانید، زیرا این ...